-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 00:33
جرا ؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 15:17
بابا بازم نیومد آخه چرا اینطوریه ؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 10:15
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 غمی غمناک شب سردی است,و من افسرده . راه دوری است,و پایی خسته . تیرگی هست و چراغی مرده . می کنم,تنها,از جاده عبور : دور ماندند ز من آدم ها . سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها . فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 خردادماه سال 1390 17:48
۱۳ ۱۳ ۱۳ ۱۳ همش بد بیاری خسته شدم به خدا
-
خسته
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 15:41
خسته ام از این تکرار بازار
-
به سراغ من اگر می آیید،
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 17:11
به سراغ من اگر می آیید، پشت هیچستانم. پشت هیچستان جایی است. پشت هیچستان رگ های هوا، پر قاصدهایی است که خبر می آرند، از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک. روی شن ها هم، نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح، به سر تپه ی معراج شقایق رفتند. پشت هیچستان، چتر خواهش باز است: تا نسیم عطشی در بن برگی بدود، زنگ باران به صدا می...
-
پایان
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 15:13
اگراز پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هست که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دیدی
-
عشق یعنی
دوشنبه 6 دیماه سال 1389 15:21
عشق یعنی محو شیدایی شدن در گزرگاهی به ره راهی شدن عشق یعنی انتهای هر چه راز عشق یعنی راه شب های دراز عشق یعنی یک سئوال بر هر جواب عشق یعنی یک سئوال بی جواب عشق یعنی قصه ی دیدار تو لحظه ای در شب به یاد و خواب تو عشق یعنی غصه ی غم های تو در نهایت سوزش و تب های تو عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی دوزخ بی سرنوشت عشق یعنی رنگ...
-
فراق
شنبه 4 دیماه سال 1389 14:50
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست که از خدای بر او نعمتی و آلاییست هر آن که با تو دمی یافتست در همه عمر نیافتست اگرش بعد از آن تمناییست هر آن که رای تو معلوم کرد و دیگربار برای خود نفسی میزند نه بس راییست نه عاشقست که هر ساعتش نظر به کسی نه عارفست که هر روز خاطرش جاییست مرا و یاد تو بگذار و کنج تنهایی که هر که با تو...
-
ای دور ترین نزدیک!
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 15:11
ای دور ترین نزدیک! امشب به بزم دل می خوانمت... کودک افسرده احساسم نرم نرمک عشوه گری می آغازد، گویی سودای عشق در سر دارد. هر آنچه از عشق، هر آنچه از شور، هر آنچه از نیاز در باقی مانده دل نهان کرده بودیم می رباید و می گریزد. عشق را لاجرعه سر می کشد و پر از شور می شود و پر از نیاز. و در تمام وجودم جاری می شود. و من همه...
-
حس گنگ من و دریا !
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 14:40
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک...
-
بی زارم
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 16:21
بی زارم از من ، از این من بی تاب و خسته آلوده دامن ، زنجیر غم بر پای بسته تسلیم احساسات وحشی ، راکد چو مرداب در های و هوی زندگی ، بی تاب بی تاب من را شکستم بارها در جسم خاموش اما نشد یکدم مرا هرگز فراموش می خواهم او را وا نهم در بستر خاک خواهم که از او بگذرم آرام و بی باک او زورقی بشکسته در اواج دریاست آن من ، اسیر...
-
گاهی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 20:45
گاهی گمان نمیکنی ولی میشود گاهی نمیشود ، نمیشودکه نمیشود گاهی هزار دور دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
-
گناه دوست داشتن چیست ؟
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 20:44
هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان می زند شمازش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش می کشم و....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 16:12
کودک در کنار ساحل مشغول بازی کردن است! با عروسک خود بازی میکند. و ان را چنان عاشقانه دوست دارد که گویی زنده است نگاهش به عروسک دیگر می افتد عروسک خود را بر زمین میگذارد و به سوی ان گام بر میدارد اما ان را بدست نمیاورد - نگاهی به پشت سر می اندازد اما از عروسک خودش نیز خبری نیست امواج ان را به دل دریا برده بود کودک...
-
بازی عشق
چهارشنبه 23 تیرماه سال 1389 16:10
بازی عشق توراجانانه باختم مثل بازنده ی خوب مردانه باختم همه ی ثروت من تحفه ی درویش نفسم بودکه به توشاهانه باختم لبخنداخرین من دروغ معصومانه بود برای پنهان کردن داغ دل بیگانه بود من مات مات ازبازی شطرنج عشق می امدم شاه مهره ی دل رفته بود من لاف بردن میزدم
-
بهترین غمخوارم
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 13:01
اگه بهترین دوستم نیستی بهترین دشمنم باش اگه بهترین غمخوارم نیستی بهترین غمم باش هر چی هستی باش فقط بهترین باش چون همیشه در خاطراتم می مونی پس در بهترین خا طراتم بهترین باش
-
نازنین
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 12:58
نازنین رفت و دوباره باز من تنها شدم بیکس و بیآشیانه ، باز من تنها شدم گونهها خیس است و دنیا در بلور اشکها را این بهانه : "باز من تنها شدم." تک درختی خشکم و در رهگذار صاعقه میکشد جانم زبانه، باز من تنها شدم "باغ بیبرگی" من ماتمنشین باغبان میزند دردی جوانه؛ باز من تنها شدم لحظه لحظه عاشقانه در...
-
خسته ام
شنبه 29 خردادماه سال 1389 13:17
خسته ام از خویش... از این تکرار خویش... از گذشته ی تلخ و آینده ی مبهم خویش... تو را در گلویم فریاد می زنم... نامت را... حضورت را... خیالت را... وجودت را... دستهایم را در گرمی یه دستهایت بگیر و مرا فریاد کن... بیا بیا به شانه های من تکیه کن... دستت را به من بده... حرفت را به من بگو... دین من عشق تو است... مذهب من عشق...
-
باران
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 10:22
چشم ها و چشمه ها خشک اند روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ همچنان که نامها در ننگ! هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد آه باران، ای امید جان بیداران بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم آیا چیره خواهی شد؟؟
-
دلتنگی
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 18:25
تا حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که نفست به سختی بالا بیاد؟ تا حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که دنیا با همه قشنگی هاش به نظرت سیاه و سفید بیاد؟ تا حالا شده اونقدر دلتنگ بشی که خنده و گریه هات یکی بشه؟ تا حالا شده اونقد دلتنگ بشی که قدمهاتو سنگین برداری؟ تا حالا شده زیر بار سکوت خفه بشی ؟ صدات در نیاد ؟ وقتی سنگینی حرف های...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1388 17:59
سلام خیلی حالم گرفته از این زمونه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 18:12
ای زارت به این زندگی که ما هم سرباز شدیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 15:46
ای خدا دلگیرم ازت ای زندگی سیرم ازت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 15:29
ای زندگی دلگیرم از تو.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 12:25
باز کن پنجره را ، من تو را خواهم برد ؛ به سر رود خروشان حیات ، آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز ؛ بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز باز کن پنجره را ! صبح دمید ! گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت یادگاران تواند . رفتهای اینک و هر سبزه و سنگ ، در تمام در و دشت ، سوگواران تواند . دردلم آرزوی آمدنت می میرد ، رفتهای اینک ،...
-
جغرافیاى آقایان
پنجشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1386 07:16
آقایان در سن 14 تا 17 سال ،مانند کشور کره شمالی هستند:قدرتی ندارند ولی مانند این کشور ادعای قدرت و سرکشی می کنند. در سن 18 تا 19سالگى، مثل هندوستان هستند: برای زندگی کردن 4راه پیش روی خود میبینند یا کنکور و قبولی یا سربازی به عبارت بهتر(آشخوری)یا بیشتر مواقع عاشق مشن و تا صبح واسه عشقشون شعر میگن و یا پایان زندگی و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 دیماه سال 1385 20:58
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دیماه سال 1385 19:52
راهی ، جاده ای ، هر چند مبهم هر چند سرد و برفی . در انتها ، شاید نوری شاید روزنه ای شاید امیدی نوشته شده بر پنجره ای بخار گرفته ... شاید روزنه ای شاید امیدی نوشته شده بر پنجره ای بخار گرفته ...
-
بدون شرح!!!!!
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1385 11:36