کودک در کنار ساحل مشغول بازی کردن است!
با عروسک خود بازی میکند.
و ان را چنان عاشقانه دوست دارد که گویی زنده است
نگاهش به عروسک دیگر می افتد
عروسک خود را بر زمین میگذارد
و به سوی ان گام بر میدارد
اما ان را بدست نمیاورد - نگاهی به پشت سر می اندازد
اما از عروسک خودش نیز خبری نیست
امواج ان را به دل دریا برده بود
کودک نگاهی به جای خالی ان میکند
شانه هایش را بالا می اندازد و به دنبال توپی میدود
عروسکی که روزی همه زندگی او بود
بخاطر هوس بچگانه ای از دست داد
و امواج خاطرات ان را به قعر دریای فراموشی برد
و کودک بی خیال به دنبال عروسکی دیگر....
فراموش شد عروسک!
به همین سادگی ........
بازی عشق توراجانانه باختم
مثل بازنده ی خوب مردانه باختم
همه ی ثروت من تحفه ی درویش
نفسم بودکه به توشاهانه باختم
لبخنداخرین من دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل بیگانه بود
من مات مات ازبازی شطرنج عشق می امدم
شاه مهره ی دل رفته بود من لاف بردن میزدم
اگه بهترین دوستم نیستی بهترین دشمنم باش اگه بهترین غمخوارم
نیستی بهترین غمم باش هر چی هستی باش فقط بهترین باش چون
همیشه در خاطراتم می مونی پس در بهترین خا طراتم بهترین باش
نازنین رفت و دوباره باز من تنها شدم
بیکس و بیآشیانه ، باز من تنها شدم
گونهها خیس است و دنیا در بلور
اشکها را این بهانه : "باز من تنها شدم."
تک درختی خشکم و در رهگذار صاعقه
میکشد جانم زبانه، باز من تنها شدم
"باغ بیبرگی" من ماتمنشین باغبان
میزند دردی جوانه؛ باز من تنها شدم
لحظه لحظه عاشقانه در کنارش بودهام
عاقبت هم عاشقانه باز من تنها شدم
خلوتم حتی میان صد غزل هم پر نشد
میپکد بغض ترانه؛ باز من تنها شدم
آخرین شعرت چه توفیری که قطعه یا غزل؟
"عاشقانه" یا "شبانه" باز من تنها شدم