دلتنگ...

به سراغم اگر میایی نرم و آهسته بیا تا مبا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دلتنگ...

به سراغم اگر میایی نرم و آهسته بیا تا مبا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

بی زارم

بی زارم از من ، از این من بی تاب و خسته
آلوده دامن ، زنجیر غم بر پای بسته
تسلیم احساسات وحشی ، راکد چو مرداب
در های و هوی زندگی ، بی تاب بی تاب
من را شکستم بارها در جسم خاموش
اما نشد یکدم مرا هرگز فراموش
می خواهم او را وا نهم در بستر خاک
خواهم که از او بگذرم آرام و بی باک
او زورقی بشکسته در اواج دریاست
آن من ، اسیر پنجه ها ی آرزو هاست
خواهم ،که بشکافم ز هم این پیله تنگ
تندیس او را بشکنم با تیشه و سنگ

گاهی

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود
گاهی نمیشود، نمیشودکه نمیشود
گاهی هزار دور دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود

گناه دوست داشتن چیست ؟

هیچ فکر نمی کردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم
دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد
قلبم شتابان می زند
شمازش معکوس برای انفجار در سینه ام
و من تنهایی خود را در آغوش می کشم
و....