دلتنگ...

به سراغم اگر میایی نرم و آهسته بیا تا مبا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

دلتنگ...

به سراغم اگر میایی نرم و آهسته بیا تا مبا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

همیشه همین است رسم روزگار!
وقتی دلت می لرزد، یقین جایش را به شک می دهد.
وقتی می خواهی ادامه بدهی،‌ قدرت اختیار از تو سلب می شود و هزار شاهراه در مسیرت قرار می گیرد.
وقتی در خودت مانده ای، دیگران روزی ات می شوند.
وقتی می مانی که با خودت و اینان چه کنی، به تعداد اینان نیز افزوده می شود!
حالا که هر چه کنم، با من آن می کند که دلم رسم آموختنش را از یاد برده، تنها سکوت می کنم...!

تو می آیی؟؟؟؟

تو می آیی . یقین دارم که می آیی . زمانی که مرا در بستر سردی میا ن خاک بگذارند .

تو می آیی . یقین دارم که می آیی و ..... پشیمان هم .....

دو دستت التماس آمیز . می آید به سوی من

ولی پر می شود از هیچ . دستی دست گرمت را نمی گیرد

صدایت در گلو بشکسته و آلوده با گریه . به فریادی مرا با نام می خواند

و می گوید که اینک من . سرم بشکن . دلم را زیر پا له کن

ولی برگرد .......

همه فریاد خشمت را . به جرم بی وفایی ها . دو رنگی ها . جدایی ها

به روی صورتم بشکن . مرو ای مهربان بی من . که من دور از تو تنهایم !

ولی چشمان پر مهری . دگر چهره مهتاب مانندت نمی ماند

لبانی گرم با شوری جنون انگیز . نامت را نمی خواند

دگر آن سینه پر مهر آن سد سکندر نیست .

که سر بر روی آن بگذاری و درد درون گویی

دو دست کوچکش . با پنجه های لغزنده . میان زلف های نرم تو بازی نمی گیرد .

رویا

دیشب هم مثل هر شب خوابتو دیدم.

مثل همیشه فقط پیشت نشسته بودم و داشتم نگات می کردم.

انگار که همه دنیا رو بهم دادن.

نمی خواستم دیگه اون لحظه تموم بشه.

نمی خواستم حتی یک لحظه پلک بزنم.

تنها توو خواب هام هست که خیلی مهربونی;

که می دونم به همون اندازه که دوستت دارم٬ منو دوست داری.

ولی حیف که فقط یک رویا بود.

کاشکی فقط یک لحظه تو رویاهات بودم.

کاشکی فقط یک ذره به فکرم بودی.

عشقم اگه ظاهری بود٬ تاحالا باید از یاد می بردمت!

ای کاش می فهمیدی...

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست،نگفتم: عزیزم این کار را نکن!

نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده...

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه، رویم را برگرداندم!

حالا او رفته، و من:  تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...

نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم...

نگفتم: اختلاف ها را کنار بگذاریم، چون تمام آنچه ما میخواهیم عشق و وفا داری و مهلت است...

گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای، من آن را سد نخواهم کرد!

حالا او رفته، و من:تمام چیزهایی را که نگفتم میشنوم...

او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم.

نگفتم: اگر تو نباشی، زندگی ام بی معنی خواهد بود...

فکر میکردم از تمام آن بازیها خلاص خواهم شد...

اما حالا تنها کاری که میکنم:

گوش دادن به تمام آن چیزهایی است که نگفتم!

نگفتم: جاده بیرون خانه طولانی و خلوت و بی انتهاست...

گفتم: خدا نگهدار ، موفق باشی، خدا به همراهت...

او رفت و مرا تنها گذاشت، تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم...

دلم می خواست..

وقتی بهت فکر می کنم، تصویر چهرهای مهربون با چشمانی دوست داشتنی یادم میاد که همیشه و همیشه به یادش می نشینم...

دلم می خواست عاشقت باشم...

دلم می خواست یه عشق بی پایان به پات بریزم...

یه عشق جدایی ناپذیر...

دلم می خواست تا ابد پا به پات بیام...

اما نذاشتی بهت برسم...

میگی نگو عاشقم...

میگی نگو...

میگم باشه نمیگم...

و من باز هم ته دلم میگم تا ابد عاشقم...

اگر روزی.........

اگر روزی من مردم و تو مرا دوست داشتی٬

هر پنجشنبه به مزارم بیا;

گل سرخی بر روی قبرم بگذار;

تا همیشه آن گل سرخ را که به تو داده بودم به خاطر بیاورم...

ولی

اگر تو مردی من فقط یک بار بر مزارت می آیم و آن دسته گل سفید مریم را٬

که با خون خود سرخ خواهم کرد را برایت هدیه می کنم;

و عاشقانه در کنارت جان می سپارم;

تا بدانی هیچ وقت تنها نیستی...

آرزوی من تویی

کاش میشد یادت را مثل یک کبریت سوزاند........

مانده ام سر در گریبان

بی تو در شبهای غمگین

بی تو باشد همدم من

یاد پیمانهای دیرین

آن گل سرخی که دادی

در سکوت خانه پژمرد

آتش عشق و محبت

در خزان سینه افسرد

اکنون نشسته در نگاهم

تصویر پر غرور چشمت

یکدم نمیرود از یادم چشمه های پر نور چشمت